loading...

🙂

کویرِ کهکشان ها:)

بازدید : 292
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 23:05

- بالاخره یک روز با تو می‌رقصم. در ایوان زیبای باغ چهل ستون. روی پشت بام‌های کاهگلی یزد. وسط شلوغی و همهمه بازار تجریش یا در ماسه‌های داغ جزیره هرمز. چه اهمیت دارد کجای جهان باشد محبوب من، وقتی میان دست‌های کسی هستی که دوستش داری. که دوستت دارد. بالاخره یک روز هم می‌آید که با تو می‌رقصم و دوست ندارم از خودم فرار کنم و یک جایی گم و گور شوم. و خسته نیستم از خودم و از همه. و نمی‌ترسم که مرا ببینی، که مرا بشناسی. بالاخره یک روز هم با تو می‌رقصم. در خانه سرد و بی رونق پیرزنی مأیوس در ژیوار، کنار کپر نشین‌های خسته‌ی جازموریان، پای بساط دست فروش‌های چابهار. و دیگر لازم نیست چشمهایم را بدزدم. و چقدر خوب است آدم بتواند راحت در چشم‌های کسی که دوست دارد نگاه کند، بی آنکه یاد خودش بی افتد و از وحشت یخ کند. بالاخره یک روز با تو می‌رقصم. در جنگل‌های ارسباران، پشت شیشه‌های رنگی مسجد نصیرالمک شیراز یا در میدان شهرداری رشت. خدا را چه دیدی محبوب من! شاید یک روز در رنگین کمان فواره‌های حوض نقش جهان، غول کوچکم را از لابه لای استخوان‌های قفسه سینه ام بیرون کشیدم تا خوب نگاهش کنی. و تو را از دست دادم. بی آنکه اصلا داشته باشم ات.

پارسال همین موقع ها
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 135
  • بازدید کننده امروز : 136
  • باردید دیروز : 384
  • بازدید کننده دیروز : 385
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 544
  • بازدید ماه : 522
  • بازدید سال : 941
  • بازدید کلی : 4676
  • کدهای اختصاصی